به روي شط وحشت برگي لرزانم
ريشه ات را بياويز.
من از صداها گذشتم.
روشني را رها كردم.
روياي كليد از دستم افتاد.
كنار راه زمان دراز كشيدم.
ستاره ها در سردي رگ هايم لرزيدند.
خاك تپيد.
هوا موجي زد.
علف ها ريزش رويا را در چشمانم شنيدند
ميان دو دست تمنايم روييدي
درمن تراويدي.
آهنگ تاريك اندامت را شنيدم
نه صدايت
و نه روشني.
طنين تنهايي تو هستم.
طنين تاريكي تو.
سكوت را شنيدي
بسان نسيمي از روي خودم برخوهام خاست.
درها را خواهم گشود
در شب جاويدان خواهم وزيد.
چشمانت را گشودي
شب در من فرود آمد.